داستانک؛
اندوه خاموشی تیربار!
رزمندگان 8 سال دفاع مقدس با جان برکفی های بسیار در مقابل دشمن ایستادند و امروز داستانهایی واقعی از رشادتهای آنان در شبکه های اجتماعی باز نشر می شود.
به گزارش سرویس فضای مجازی
خبرگزاری صدا و سیما؛در بحبوحه عملیات، یک دفعه تیربار ژ-3 از کار افتاد.
گفتیم: «چی شد؟»
پسر گفت: «شلیک نمیکنه نمیدونم چرا؟»
وارسی کردیم دیدیم تیربار سالمه.
یک دفعه دیدیم انگشت سبابه پسر قطع شده، تیر خورده بود و نفهمیده بود، با انگشت دیگرش شروع کرد.
بعد از عملیات ناراحت بود. با انگشت باندپیچی شده. خواستیم بهش دلداری بدهیم. گفتیم: «بابا بچهها شهید میشن. یک بند انگشت که این حرفها رو نداره!»
گفت: «ناراحت انگشتم نیستم. آخه دیگه نمیشه راحت تیراندازی کرد. ناراحت اونم.»
اندوه خاموشی تیربار! اندوه خاموشی تیربار! اندوه خاموشی تیربار! اندوه خاموشی تیربار! اندوه خاموشی تیربار! اندوه خاموشی تیربار!